سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است [امام علی علیه السلام]
علیرضا و دوستان

اصفهانیه موز میخوره پوستشو میزاره لایه دفتر خاطراتش

به رشتیه میگن اعضای خانوادتو نام ببر، میگه: صاایران، امرسان، موبایل، آمریکا!! میگن: مرتیکه این چرت و پرتا چیه میگی؟! رشتیه میگه: آخه شما نمیدونی؛ صاایران دختر کوچیکمه، هر روز بهتر از دیروز! امرسان دختر بزرگمه، زیبا جادار مطمئن! موبایل خانمه، که هیچ وقت در دسترس نیست منم آمریکاام که هیچ غلطی میتونم بکم

ازرائیل میره جون قزوینی رو بگیره.ازرائیل ازش میپرسه:شناسنامه ات کجاست.میگه:زیر فرشه.اگه جرات داری برو برش دار

یه رشتیه به دوستش میگه خاک بر سره بی غیرتت کنم زنم خال کوبی اسمه زنتو رو شیکمه عباس آقا دیده 

به ترکه میگناز این همه جک که درباره شما میگن ناراهت نمیشی؟میگه نه همه تجدیده خاطرست

 از ترکه میپرسن بنفش چه رنگیه؟ میگه: قرمز دیدی؟! آبیش

 ترکه خودشو میزنه به کوچه علی چپ، گم میشه!


 بابای ترکه میمیره، مجلس ختمش رفیقای ترکه همه میان بهش تسلیت میگن. ترکه خیلی احساساتی میشه، میگه: به خدا خیلی زحمت کشیدین تشریف آوردین، ‌شرمنده کردین... ایشالله ختم پدرتون جبران می‌کنم!

 ترکه میره هیت راش نمیدن میره یه هیت میزنه هیشکی رو راه نمیده

ازترکه می‌پرسن: ببخشید لهجه شما چجوریه؟ میگه: ببین عین لهجه فارسی می‌مونه، ‌فقط باید برینی توش!

 ترکه میخ میره تو پاش، نمیتونه درش بیاره،‌ کجش میکنه!

 قزوینیه میره خونه یک میلیونره، ‌دویست میلیون نقد می‌دزده. بعد زنگ میزنه خونه یارو میگه: بچه رو بیارین پولارو ببرین

 به ترکه میگن چرا ترک شدی؟! میگه: ایلده جوون بودیم، ایمکانات کم بود، پیش اومد دیگه! میپرسن: پس چرا لر نشدی؟ میگه: نه بابا، دیگه اونقدرها هم ایمکانات کم نبود!

یه مدت مردم به روحانیت پشت میکنن،‌ قزوینیا همه میرن روحانی میشن!

 ترکه میخواسته به فلسطینیا کمک کنه، براشون سنگ پست میکنه

 به ترکه میگن چی شد ترک شدی؟! میگه:‌ والله من اولش که ترک نبودم، ‌تو بیمارستان با یه بچه ترک عوض شدم!

 به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!

  ترکه میافته تو چاه، فامیلاش سند میگذارن درش میارن!

 به ترکه می گن دیوید بکهام رو می شنا سی ؟ می گه : آره سره کوچمون تعویض روغنی داره

 یه ترکه میمیره. شب اول قبر 62 تا فرشته میان سراغش.2تاشون سوال می کردن 60 تاشون حالیش می کردن

 به یه لره میگن خسته نباشی میگه اگه باشم چه گهی میخوری

 به ترک میگن یه معما بگو،‌ میگه: اون چیه که درازه،‌ زرده، موزه؟!

 از لره میپرسن از چه تریپ لبی خوشت میاد؟ میگه: از لبِ جو

 میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک گوشه بشین

 لره تیپ میزنه میره پارک یه دختر بهش میگه بخورمت لره میگه این گوخوریها به تو نیامده

 یک روز یک مامانی واسه بچش لالایی میخونده بچه بعد از نیم ساعت یکهو پا میشه میگه : خوب مامان حالا خفه شو بزار بخوابم

 دو تا مرغ داشتن برای هم درد دل می کردند . اولی میگه بدبخت شدم اون مرغ دیگه میگه چرا؟ میگه آخه تو کیف دخترم عکس خروس پیدا کردم . دومی میگه این که چیزی نیست من تو کیف دخترم تخم مرغ پیدا کردم

 یک روز عقل دنباله ترکه میکنه وقتی بهش میرسه میگه : بگو منو کم داری بگو

ترکه تو اتوبوس میگوزه همه بهش میخندن. اونم خوشحال میشه، میگه: اگه میدونستم اینقدر حال میکنین براتون میریدم!!!

به ترکه میگن یه واحد کوچیکتر از مثقال نام ببر میگه:چوس مثقال

لره جونش به لبش میرسه تف میکنه! میمیره

میگن:قزوینیا خوش شانسن!چون شانس میترسه بهشون پشت کنه


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چیستان
لطیفه
ورزشی
شعر
اد بی
خانه

: موضوعات



: آمار سایت
بازدیدکنندگان: 6703
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0

: درباره من
علیرضا و دوستان
علیرضا مراد یان
من آدمی کم رو هستم و کاری به کاره دیگران ندارم

: لینک به من
علیرضا و دوستان

: حضور و غیاب

: اشتراک

 

پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ